دكتر جواد هیئت؛ پدر جراحی قلب ایران
شاید حدود 50 سال پیش، انجام جراحی قلب یا پیوند كلیه یك رویا بوده و از آن به چیزی شبیه معجزه یاد میكردند. حتما برایتان جالب است كه بدانید اولین باری كه جراحی قلب در ایران انجام شد، تحت چه شرایطی و با چه امكاناتی بوده است. این هفته در صفحه «دیدار» به بهانه سالروز تولد دكتر جواد هیأت، پایهگذار جراحی قلب ایران، به دیدار ایشان رفتهایم و پای صحبتهای ایشان نشستهایم تا تشریح كنند كه چگونه در آن ایام، قلب بیماران را عمل میكردهاند، بدون آنكه دستگاههای بیهوشی و تجهیزات لازم را در اختیار داشته باشند. ایشان نیز با مهربانی، دعوت «سلامت» را پذیرفتند و با خوشرویی گفتند كه: «از اینكه تمام عمرم را وقف خدمت به مردم كردم؛ چه با چاقو، چه با قلم، هرگز پشیمان نبودهام و نخواهم شد و تشكر میكنم از شما كه در نشریهتان به یادم بودید و حتی سالروز تولد این خدمتگزار مردم را به خاطر سپردهاید. من همه عمرم مشغول مطالعه و معالجه بیماران بودم و این بزرگترین افتخار من است كه با مردم و برای آنها بودم. یدا... معالجماعه: دست خدا با جماعت است و همیشه به كمك افرادی میآید كه با مردم هستند و خالص و پاك زندگی میكنند.»
و اما ادامه گفتگوی صمیمانه «سلامت» با پایهگذار جراحی قلب ایران:
سلامت: استاد! به سلامتی، سوم خرداد امسال تولد چند سالگی شماست؟
85 سالگی. اگر دقیق بخواهم خودم را معرفی كنم، باید بگویم من دكتر جواد هیأت متولد 1304 در تبریز هستم كه در خانوادهای عالم و روحانی به دنیا آمدم. پدرم مرحوم علی هیأت، مجتهد و فیلسوف بودند و از رهبران انقلاب مشروطه و همچنین رییس سابق دیوانعالیكشور. اصلا فلسفه اینكه نامخانوادگی من هیأت است، همین است كه مرحوم پدرم، فتوای مشروطه را در راس هیأتی از نجف به ایران آوردند و پیامی را كه از طرف آیتا...العظمی آخوند خراسانی، صادر شده بود، با اقدامات موثر به مرحله اجرا درآوردند.سلامت: از تحصیلاتتان بگویید.
تحصیلات ابتداییام را در تبریز تمام كردم و چون شاگرد اول بودم، به عنوان جایزه، یك دیوان حافظ به من اهدا شد و این باعث شد از همان دوران با حافظ انس و الفت بگیرم. زمانی از تحصیلات خودم را در همدان گذراندم و بعد به تهران آمدم. مقطع متوسطه را در مدرسه نظام گذراندم كه آن موقع به خاطر اینكه پسران رضاشاه در آنجا درس میخواندند، از بهترین معلمها برخوردار بود. معلمها، چون من شاگرد اول بودم و دوره شش ساله را پنج ساله خواندم و طبیعیام هم خیلیخوب بود، گفتند تو باید یك پزشك خوب بشوی.
سلامت: و این شد انگیزه انتخاب پزشكی؟
بله. این عشق، در دوران متوسطه اوج گرفت. مهمترین انگیزه من، عشق به پزشكی و یادگیری آن بود. آن موقع تهران فقط یك دانشگاه داشت. منظورم همین دانشگاه تهران فعلی است. من دو سال از پزشكی را ایران بودم و از سال سوم به استانبول رفتم و در آنجا طب را تمام كردم. سپس دوره تخصص جراحی را در استانبول و پاریس به مدت شش سال طی كردم. درسام كه تمام شد، در سال 1331 به ایران عزیزم آمدم. بعضیها میگفتند چرا در پاریس نمیمانید؟ جواب من این بود كه من عاشق میهنام هستم. آخر چهطور میتوانستم آنجا بمانم؟! پدر عزیزم، ملت مهربان و دوست داشتنیام و... نه! اصلا نمیتوانستم از اینها بگذرم و به ایران نیایم. اگر هزار بار دیگر داستان زندگیام را مثل فیلم به عقب بزنند باز هم برمیگردم ایران و خدمت میكنم. سال 1331، جوانی بودم پر از اطلاعات كه تازه متخصص جراحی شده بودم و میخواستم مدارج علمیام در خدمت به كشور و مردمام باشد.
سلامت: حالا چرا جراحی را انتخاب كردید؟
چون من از بچگی عاشق كارهای خاص بودم. دوخت و دوزهای مختلف و ظریف. شاید برای شما جالب باشد، بچه كه بودم توپ بزرگ و پاره شده فوتبال را یك قران میخریدم، آن را در آب میخیساندم. از محل درزها به اندازه 2 تا 3 سانتیمتر میبریدم و دوباره میدوختماش و یك تومان میفروختماش. توپ نوی فوتبال آن موقع 2 تومان بود، بنابراین گاهی با فروش آن توپ به پول توجیبی خودم كمك میكردم.
سلامت: پدرتان كه صاحبمنصب بودند. مگر وضع مالی شما خوب نبود؟
خیر. پدر من آدم پاك و درستكاری بود و همه آدمهای پاك باقناعت، زندگی میكنند. علاوه بر این ما 10 تا خواهر و برادر بودیم و تامین معیشت ما، كار راحتی نبود.
سلامت: چه سالی ازدواج كردید؟
در همان موقع كه طب را تمام كردم، در سال 1325 در استانبول ازدواج كردم و صاحب 4 دختر شدم كه 2 تا از دخترانام در پاریس به دنیا آمدند. البته من از همسرم جدا شدم و حاصل ازدواج مجددم با یك خانم تهرانی یك دختر دیگر است كه ایشان در رشته كامپیوتر تحصیل كردند.
سلامت: فرزندانتان سراغ پزشكی نرفتند؟
من خیلی آنها را تشویق كردم. اما گفتند: «ما میخواهیم زندگی كنیم، نه اینكه مثل شما فقط با كتاب و مطالعه و بیمار و غیره زندگی كنیم.» با این وجود دو تا از دخترانام پزشكاند. یكی چشمپزشك است در استانبول و دیگری دندانپزشك است در كالیفرنیا.
سلامت: نوه هم دارید؟
بله، 5 نوه و 2 نتیجه.
سلامت: برگردیم به همان سال 1331 كه شما تازه به ایران برگشته بودید.
بله، 27 ساله بودم و با ذهنی پر از اطلاعات برگشته بودم و در تهران كارم را شروع كرده بودم. آن موقعی كه آمدم ایران تازه بیمههای اجتماعی، شروع به كار كرده بودند و من بخش جراحی را در بیمارستانهای هدایت و دادگستری تاسیس كردم. عملهای جراحی مختلف را شروع كردم. در همان سال اول، عمل ریه انجام دادم. دو سال بعدش عمل جراحی قلب را كه تا آن موقع مثل معجزه بود، انجام دادم. من در بیمارستان، علاوه بر انجام عمل جراحی، خودم از بیماران جراحیشده قلب و ریه، پرستاری میكردم.
سلامت: مگر پرستارها نبودند كه شما میگویید من پرستاری میكردم؟
بودند اما بلد نبودند مراقبتهای ویژه را انجام بدهند و ما پرستار دورهدیده قلب نداشتیم چون اصلا جراحی قلب نداشتیم. خلاصه ادامه دادم تا سال 1341 كه جراحی قلب باز را انجام دادم كه برای اولین بار در ایران با روش هیپوترمی انجام میشد.
سلامت: آن اولین بیماری كه در ایران جراحی قلب روی او انجام شد به خاطر دارید؟
بله. یك خانم 20 ساله بود كه به تنگی مادرزادی دریچه شریان ریوی مبتلا بود. اسمش نصرت یزدانی بود. ایشان را در بیمارستان دادگستری عمل كردم. نحوه عمل اینطور بود كه آن موقع در دنیا جراحی قلب هنوز در مراحل ابتدایی بود و ماشین قلب و ریه مصنوعی در ایران نداشتیم. پس آمدیم با توجه به اینكه میدانستیم بدن اگر درجه حرارتاش به 28 درجه برسد، میتوانیم زمان تحمل سلولهای قشر مغز را بدون اكسیژن و خون از 3 دقیقه در دمای عادی به 7 دقیقه برسانیم، برای انجام جراحی، قلب را برای مدتی از تپش متوقف كردیم. ابتدا مریض را بیهوش كردیم، یك وان حاوی آب یخ مهیا كردیم. مریض را در آن گذاشتیم، درجه حرارتاش كه به 30 درجه رسید، او را خارج كرده و خشك كردیم و روی تخت گذاشتیم.
سلامت: چرا 30 درجه؟
چون در این حال متابولیسم خیلی كم میشود و بعد از خروج بیمار از وان حرارت 2 تا 3 درجه هم پایین میآید. اگر تا 28 درجه سردش میكردیم، ممكن بود قلب دچار فیبریلاسیون شود. سپس سریعا قفسه سینه را شكافتیم. به قلب رسیدیم. رگهای آورنده خون و خارجكننده خون را با نوارهای مخصوص و پنسهای خاص بهطور موقت بستیم. شریان ریوی را در بالای محل ورود به قلب باز كردم و شریان ریوی و قلب را از سرم فیزیولوژی پر كردم. بعد نوارها و پنسها را آزاد كردم، خون دوباره به قلب آمد و قلب به تپش افتاد. این كار نهایتا 4 تا 5 دقیقه طول كشید و ما تا 7 دقیقه وقت داشتیم. البته جراحی با این متد را برای 2 نوع عمل بیشتر نمیشد انجام داد. من برای راهاندازی ماشین قلب و ریه مصنوعی به پاریس رفتم. شاید 8 بار با هزینه خودم رفتم و آمدم تا نقصها را برطرف كنم و همه امكانات را بیاورم.
سلامت: كدام 2 نوع عمل را با به كار بردن هیپوترمی (سرد كردن بیمار) انجام میدادید؟
یكی تنگی شریان ریوی، یكی سوراخ بین دهلیزی مادرزادی. روش كار در جراحی «سرد كردن مریض» به این صورت بود كه دهلیز بیمار بیهوش را در حالی كه دستگاه الكتروكاردیوگرافی به او وصل بود، باز میكردم؛ خون قلب را تخلیه میكردم و سوراخ بین دو دهلیز را میدوختم اما در نواقص دیگر دریچهای و یا تعویض دریچه، نیاز به زمانی زیادتر از 7 دقیقه بود؛ مثلا 45 دقیقه تا یك ساعت. برای همین باید از ماشین خاص استفاده میشد.
سلامت: بعد از راهاندازی دستگاه H.L.M چه كردید؟
ابتدا من این جراحی قلب را روی سگها انجام دادم. تا آن موقع حتی در دانشگاه تهران هم جراحی روی حیوانات سابقه نداشت. من با مطالعات مختلف و مسافرت به استكهلم (با توجه به آشنایی قبلی كه با پروفسور كرافورد، پیشكسوت جراحی قلب جهان، داشتم) در خدمت ایشان كسب مهارت كردم و برگشتم. آن موقع سال 1346 بود و بهجتآباد هنوز ساخته نشده بود و در آنجا سگهای ولگرد فراوان بودند. برای گرفتن هر سگ آن موقع صد تومان به یكی از كارگران بیمارستان شهربانی پول میدادم. سگها را شب قبل میآورد و با زنجیر به درختی میبست. بماند كه صبح اثری از آنها نمیدیدیم و دوباره برای آوردن سگ، منتظر میشدیم. سگهای غیربهداشتی و بدبویی بودند كه حتی سلمانی بیمارستان حاضر نبود موهای سینه و شكم و رانهای سگ را بتراشد و گریه میكرد. من خودم دستكش میپوشیدم و ماسك میزدم و این كار را میكردم. از هر بهیاری كه میخواستم سگ را سوند بزند، گریه و زاری میكرد. باز خودم آن را سونداژ میكردم.
سلامت: برای هر عمل به چند سگ احتیاج داشتید؟
اگر پیوند كلیه بود، 2 سگ میخواستیم و اگر پیوند قلب بود، 3 سگ: دهنده قلب، گیرنده قلب و سومی هم برای پر كردن ماشین از خون.
سلامت: همكار هم داشتید؟
بله، خوشبختانه دوست عزیز ما، دكتر منوچهر لیقوانی را كه استاد بیهوشی بودند، از تبریز به تهران منتقل كرده بودیم. ایشان سگها را با مهارت اینتوبه (وارد كردن لوله تراشه) میكردند. من برای این كار سخت، تیمی متواضع نیاز داشتم. كمك اول من دكتر مختاری، جراح و رییس بهداری شهربانی بود. دكتر احمدصدر هم ماشین را اداره میكردند و هم وسط عمل، دست میشستند و به ما كمك میكردند. بقیه تیم (دكتر فخران، مرحوم دكتر خاكسار و رفیعی متخصصان قلب، دكتر ارنواز، رادیولوژیست و دكتر ابوسعیدی و بنیاسدی) هم در اداره ماشین قلب و ریه مصنوعی ما را یاری میكردند. خلاصه با هر سختی كه بود 25 سگ جراحی شدند و پیوند كلیه و قلب و تعویض دریچه همه آنها را انجام دادیم.
سلامت: روی انسان چهطور؟
اولین پیوند كلیهام را روی یك درجهدار شهربانی انجام دادم. دهنده كلیه همسر ایشان بود. پیوند خوب انجام شد و یادم هست كه در یك چهارشنبه از اسفند ماه سال 1348، او را در بیمارستان هزار تختخوابی بعد از بهبود كامل، معرفی كردم ولی بعد از آن برای گرفتن فتوای فقها به قم رفتم. مسأله را با مراجع، درمیان گذاشتم اما متاسفانه آنها اجازه ندادند. گفتند نمیشود شما قلب مرده را به شخص زنده پیوند بزنید. تا اینكه امام خمینی آمدند و اجازه دادند كه این عمل انجام شود اما دیگر از این قضیه 15 یا شاید 20 سال گذشته بود و من نه توان جوانیام را در اختیار داشتم، نه قدرت جراحیام را. فقط بعد از صادر شدن این فتوا خوشحال شدم و الان خوشحالترم كه میبینم جراحی قلب هم مثل جراحیهای دیگر، رایج شده و انجام میشود و اساتید ورزیدهای در این رشته داریم.
سلامت: از خاطرة آن جراحی قلب در سال 48 نگفتید؟
بله؛ عمل پیوند قلب را با متد برناردشاموی انجام دادیم، یعنی قلب دهنده را كامل (حتی با قسمتی از ریشه آئورت و شریان ریه) برداشتیم ولی از قلب گیرنده مقداری از دهلیزها را باقی گذاشتیم. قلب گیرنده به ماشین وصل بود. كنار و اطراف قلب، مقداری یخ و آب سرد ریخته بودیم كه پس از پایان كار و بخیهزدن دهلیزها، آنهارا برداشتیم. بعد كلامپها را از روی وریدها و همچنین شریان ریه و آئورت برداشتیم. جریان خون برقرار شد. قلب سگ شروع كرد به زدن و همه هیجانزده شدیم. دكتر مختاری بیاختیار جیغ كشید: «خاكسار بیا، قلب میزند!» من هم مثل همكاران خودم، هیجانزده شده بودم.
سلامت: علاوه بر جراحیهای مختلف، شما مقاله و كتاب هم زیاد نوشتهاید. درست است؟
بله، من در مجلههای پزشكی مقالات علمیزیادی نوشتم. شاید 50 مقاله علمیدر مدت 12سالی كه مجله دانش پزشكی منتشر میشد، نوشتم اما به دلایلی آن مجله تعطیل شد. رسالهای در سال 1355 درباره ترومبوفلبیت و درماناش نوشتم. كتاب جراحی عمومی در سال 1346 و مقالههای دیگری در مجلات پاریس و غیره داشتم. در سال 1362 عضو آكادمیجراحی پاریس شدم. از سال 1342 نماینده ایران در انجمن بینالمللی جراحی شدم و 31 سال در این سمت فعالیت داشتم و یك شعبه ایرانی برای این انجمن در تهران تشكیل دادم. از سال 69 تا 77 هم عضو هیأت مدیره جامعه جراحان ایران بودم. بعد از انقلاب و تاسیس دانشگاه آزاد، جراحی را در آنجا تدریس كردم و 9 سال مدیرگروه جراحی بودم و حالا استاد بازنشسته آن دانشگاه هستم. دانشگاه آزاد، یك كتاب مرا هم به اسم درسهای جراحی در سال 1376 چاپ كرد.
سلامت: شما در دانشگاه بینالمللی باكو هم استاد هستید؟
بله. آنجا جراحی درس میدهم و به همین خاطر 500 جلد كتاب پزشكیام را به آنجا هدیه كردم. در این 55 سال كتابخانه عظیمیداشتم كه حدود 10 هزار جلد كتاب داشت و من 7509 جلد به كتابخانه ملی یا مركزی تبریز در 14 دی ماه 3 سال پیش اهدا كردم و عزیزان طی مراسمی، از من تجلیل كردند.
سلامت: گفتید آن مجله «دانش و پزشكی» را چرا تعطیل كردند؟
در سال 1355، از طرف وزارت وقت اطلاعات (فرهنگ و ارشاد فعلی) دستور دادند مطبوعات باید مقالاتی در تجلیل از پنجاهمین سال سلطنت پهلوی و 2500 سال شاهنشاهی بنویسند اما من اصولا اهل سیاست نبودم و قلباً هم با پهلوی مخالف بودم و به بهانه اینكه مجله دانش پزشكی، اختصاصی و پزشكی است، چیزی در این باره ننوشتم. در نتیجه دستور دادند كه مجله را به ما ندهند و به این ترتیب، بعد از 12 سال انتشار مداوم، مجله تعطیل شد. من تمام عمرم در حال نوشتن مطالب و مقالات علمی بودم و حاضر نشدم وارد سیاست شوم تا مجبور نشوم مخالف عقیدهام چیزی بنویسم یا اقدامی بكنم.
الهه رضاییان / مصاحبه هفته نامه سلامت با پروفسور جواد هیات
http://salamatiran.com/NSite/FullStory/?Id=36719&type=2
بؤلوم : مصاحبه با دكتر جواد هیئت (دوكتور جواد هیئت ایله دانیشیق) یازار : VARLIQ 1 باخیش