نقدی بر كتاب آذری یا زبان باستان آذربایجان- دكتر جواد هیئت
نقدی بر كتاب آذری یا زبان باستان آذربایجان- دكتر جواد هیئت
حدود هفتاد و پنج سال پیش كتابی بنام «آذری یا زبان باستان آذربایجان» از طرف سید احمد كسروی در تهران انتشار یافت. این كتاب درآن موقع به عنوان حرف تازه سر و صدائی كرد و چون موافق جریان و جو حاكم سیاسی و فرهنگی و خواستههای رژیم وقت بود در بسیاری ازخوانندگان كه با اصول زبانشناسی و تاریخ زبانهای كشورمان آشنائی كافی نداشتند، تأثیر قابل توجهی داشت كه هنوز هم آثار آن كم و بیشادامه دارد و چون در این مورد جز تأیید و یا سكوت تاكنون جوابی نوشته نشده هنوز هم عدهای از هم میهنان ما نوشتههای او را لااقل در اینمورد از كشفیات حقایق تاریخی میپندارند! در این اواخر عدهای از همشهریان عزیز با نامه و یا شفاهاً دربارة نوشتههای كتاب فوقالذكر سئوال میكنند و نظر ما را جویا میشوند. با در نظر گرفتن مراتب فوق اینجانب بعد از خواندن كتاب زبان آذری كسروی لازم دیدم برای روشن شدن ذهن خوانندگان مقاله زیر رابرای چاپ در هفتهنامه شمس تبریز ارسال نمایم.
نویسنده در دیباچة كتاب «آذری» انگیزه نگارش خود را چنین بیان میكند: بیست و اندی سال پیش یك رشته گفتارها در روزنامههای تهران، قفقاز و استانبول در پیرامون مردم آذربایجان و زبان آنجا نگارشیافت. در عثمانی در آن زمان دستة اتحاد و ترقی بروی كار آمده و آنان به این میكوشیدند كه همه تركان را در هر كجا كه هستند با خودهمدست گردانند و یك توده ترك بسیار بزرگی پدید آورند و در قفقاز نیز پیروی از اندیشه ایشان مینمودند و... بعد میگوید: «لیكن درتهران روزنامهها به جوش آمده به پاسخ میكوشیدند و چیزهائی مینوشتند كه اگر ننوشتندی بهتر بودی... چنانكه یكی از روزنامههایتهران مینوشت مغولان چون به ایران آمدند با زور و فشار تركی را در آذربایجان رواج دادند. این است نمونهای از پاسخهائی كه بهنویسندگان ترك داده میشد و شما چون بسنجید چندین نادرستی در آن پدیدار است زیرا...». بعد میگوید: «و چون سخن از آذربایجان و مردم آنجا میرفت و من برخاسته از آذربایجانم بر آن شدم چگونگی را از راهشجستجو كنم و به نتیجه روشنی رسانم. اینست دفتری بنام آذری یا زبان باستان آذربایجان پدید آوردم». بعد در زیرنویس همان صفحه اضافه مینماید: «پیش از آن برخی از نگارندگان اروپائی «آذری» را تركی آذربایگان شناخته بودند.چنانكه در آنسیكلوپدی اسلامی در حرف «الف» كه پیش از دفترچة من چاپ شده آذری را به همین معنی آورده و لیكن سپس درحرف «تا» در گفتگو از تبریز كه پس از دفترچة من چاپ یافته آذری به معنی درست خود آمده». در مورد اتحاد و ترقی لازم به توضیح است كه اتحاد و ترقی نام حزبی است كه در اواخر خلافت عثمانی تشكیل و مدتی حكومترا به دست گرفت ولی ایدئولوژی این حزب پانتوركیزم نبود بلكه ناسیونالیزم ترك بود. در برابر دولت عثمانی و طبقة حاكم وقت كهاز اقوام مختلف ترك، عرب، كرد، آرناوود (آلبانیائی) و غیره تشكیل شده بود. این حزب از نظر سیاسی مشروطه خواه و مخالفاستبداد خلفای عثمانی بود. با این همه عنوان كردن این مسئله از طرف مؤلف نشان میدهد كه كتاب با انگیزة سیاسی نوشته شدهاست. 1ـ در مورد اصطلاح زبان آذری باید متذكر شوم كه هنوز هم در غرب دانشمندان زبانشناس «آذری» را نام تركی آذربایجانیمیشناسند و گاهی هم به لهجه آذری منظور نظر مؤلف اشارهای میكنند (رجوع شود به آنسیكلوپدیهای معاصر انگلیسی، فرانسه وآلمانی و آنسیكلوپدی اسلام و كتابهای توركولوژی مؤلفین غربی). - در صفحه 9 در بحث آذری یا زبان آذربایجان از ابن حوقل چنین نقل مینماید: «پسر حوقل كه در نیمه یكم سده چهارم كتاب«المسالك و الممالك» نوشته در سخن راندن از آذربایجان و آران و ارمنستان چنین میگوید: «زبان مردم آذربایجان و زبان بیشتری ازمردم ارمنستان فارسی و عربی است لیكن كمتر كسی به عربی سخن گوید و آنانكه به فارسی سخن گویند به عربی نفهمند تنهابازرگانان و زمینداراناند كه گفتگو با این زبان نیك توانند. برخی تیرهها نیز در اینجا و آنجا زبانهای دیگری میدانند. چنانكه مردمارمنستان به ارمنی و مردم بردعه به آرانی سخن گویند...» با توجه و دقت به نوشته ابن حوقل و زیرنویس كسروی معلوم میشود كه در قرن چهارم هجری هم اران یا بردعه جزو آذربایجان بهشمار میآمده است. اگرچه در آن زمان همزبان مردم فارسی و عربی نبوده و در اران زبان اكثریت مردم و زبان رایج تركی بودهاست.(1) - در صفحه 11 از قول یاقوت حموی دربارة آذربایجان مینویسد: «نیمزبانی دارند كه آذریه نامیده شود و كسی جز از خودشاننفهمد (معجمالبلدان). از این سخن یاقوت حموی پیداست كه زبان گفتگوی مردم آذربایجان (نیم زبان) در حد لهجه و یا گویشی بوده كه برای فارسیزبانان هم قابل فهم نبوده است. با وجود این كسروی بعد از نقل و قول یاقوت حموی آذری را شاخهای از فارسی میخواند! در صفحة 13 در مبحث «تركی چگونه و از كی به آذربایجان راه یافته» مینویسد: «از آنچه تا اینجا گفتیم پیداست كه آذربایجان تاسدههای پیشین تاریخ هجری مردمش جز آریان یا ایران و زبانش جز از ریشه آری نبوده و تا سدة هشتم آذری زبان آنها بوده...» 2ـ مؤلف در صفحه (6) مینویسد: «آری ما این را نیز میدانیم كه پیش از ایران (آریائیها) بومیان دیگری در آذربایجان مینشستهاندو ایران چون به آنجا درآمده و بر آن بومیان چیره شدهاند دو تیره به هم در آمیختهاند ولی این در همه جا بوده است و ما در پی آننیستیم كه بگوئیم مردم آذربایجان یا مردم ایران تنها از ریشه ایر بودهاند...» با وجود این كسروی نوشته خود را ندیده گرفته و مردمآذربایجان را به طور مطلق آریائی میشمارد. - در صفحه 15 در مبحث «نخستین دستههای تركان در آذربایجان» مینویسد «مهاجرت نخستین دستة تركان به آذربایجان درزمان سلطان محمود غزنوی اتفاق افتاد!» به طوریكه در تواریخ نوشته شده نخستین دستههای تركان قبل از اسلام یعنی در قرنهای 5-2 میلادی به آذربایجان آمدند (هونها،سابیرها، آغاچریها، خزرها و بلغارها، پئچهنكها و قبچاقها، كنگرلوها، اوْن اوْغوز و ساری اوْغوزها(2)). بعد در زمان انوشیروان (قرن ششم میلادی) دستهای از تركان گوگ ترك غربی از سپاه ایستمیخان به ایران آمدند و با دستورانوشیروان در آذربایجان ساكن شدند (یادداشتهای انوشیروان، ترجمه رحیمزاده صفوی). - بعد به مهاجرت تركان در زمان سلجوقیان اشاره میكند و میگوید: «ما نمیتوانیم گفت كه در زمان مغول بر شمارة تركان درآذربایجان افزود و رهنمونی برای چنان سخنی در دست نمیداریم». - لازم به یادآوری است كه غیر از تركان اوغوز (غز) كه همراه سلجوقیان به ایران آمدند و بیشترشان در آذربایجان و آناطولی سكنیگزیدند انبوع تركان قبچاق نیز در اواخر قرن نهم میلادی از شمال دریای خزر و قفقازیه به آذربایجان آمده و در آنجا ماندند. ضمناًطبق نوشتههای مورخین اروپائیو اسلامی (جامعالتواریخ، وصاف، عبدالله كاشانی و ابن اثیر) بیش از نصف سپاهیان مغولان راتركان تشكیل میدادند و عدة زیادی از فرماندهان ارتش مغول ترك بودند. در زمان هلاكو در حدود دو میلیون ترك با مغولان به ایرانآمدند كه بیشترشان در آذربایجان اتراق كردند. بنابراین برخلاف نظر كسروی در زمان مغولان برتعداد تركان در آذربایجان افزودهشده و زبان عمومی مردم آذربایجان تركی شده بود. به طوریكه ابن بطوطه و ابن فضلالله العمری (سیاحان معروف عرب) كه در قرن14 میلادی از تبریز دیدن كردهاند اهالی را ترك زبان توصیف نمودهاند. - مؤلف در صفحه 21 صراحتاً اعتراف میكند كه رواج تركی در آذربایجان در 70 سال دوران حكومت قرهقویونلو و آق قویونلوهابوده زیرا «در این زمان تركان با انبوهی بسیار رو به اینجا آوردند و بر شمارة ایشان بسیار افزوده...» بعد در صفحه بعدی همگانی شدنتركی را در آذربایجان در زمان صفویان مینگارد. به نظر مؤلفین غربی تركی از زمان سلاجقه زبان اكثریت مردم شده است ولیدانشمندان شوروی معتقدند كه تركی در قرنهای 9-7 میلادی یعنی دوم هجری زبان عموم مردم را در آذربایجان تشكیل میدادهاست. در صفحه 22 از نسبت مادری شاه اسماعیل كه دختر اوزون حسن بوده سخن میگوید و اشاره میكند كه شعر تركی را به پیروی ازامیرعلیشیر نوائی میسروده، ضمناً اعتراف میكند كه «یاران او (شاه اسماعیل) جز ایلهای استاجلو و شاملو و تكلو و ورساق وروملو و ذوالقدر و افشار و قاجار نبودهاند و دستههائی نیز از قرچهداغ آذربایجان با ایشان بودهاند». - شاه اسماعیل علاوه بر اینكه خودش نوة اوُزون حسن پادشان آق قویونلو بود پدرش سلطان حیدر هم خواهرزادة اوزون حسن بودولی شعر تركی را به پیروی از امیرعلیشیر نوائی نمیسرود. نوائی تمام اشعارش را به وزن عروضی گفته در صورتیكه اكثریت اشعارشاه اسماعیل خطائی به وزن هجائی یعنی به شكل شعر عامیانه و مردمی (عاشق) است و بیشتر برای ترویج مذهب شیعه در بینایلات قیزیل باش كه جز تركی نمیدانستند سروده شده است. - در صفحه 24 مؤلف چنین مینویسد: «هم باید دانست كه پراكندگی زبان تركی در ایران در زمان صفویان به بالاترین پایگاه خودرسید و چون ایشان سپری شدند پیشرفت تركی نیز باز ایستاد و سپس روبه پیشرفت نهاد. بویژه پس از آغاز مشروطه و پیدایش شوركشورخواهی در ایران و بنیاد یافتن روزنامهها و دبستانها كه اینها تركی را پس میبرد و از میدان آن میكاهد». بعد میگوید: «با آنكهزبان كنونی فارسی بسیار نارساست و بسیاری از معنیهائی كه به تركی توان فهمانید این زبان به فهمانیدن آنها توانا نیست و از هر بارهبر یك آذربایجانی سخت است كه با این زبان سخن راند با این همه در آذربایجان آرزوی رواج فارسی در میان خاندانها از سالها رواناست». مؤلف با آنكه اعتراف میكند كه تركی به علت آمدن انبوه اقوام ترك و مستحیل شدن مردم بومی در آنها زبان عمومی مردم شده بازمیخواهد زبان تركی را كه زبان طبیعی مردم میباشد از بین ببرد (بازپس بزند) و بجای آن نه نیم زبان آذری قدیم را بلكه زبان فارسیرا جایگزین نماید. اما این امر تقریباً محال را چگونه میخواهد انجام دهد! ضمناً مؤلف در زیرنویس صفحه 25 ادعا میكند كهنارسائی فارسی را كه مربوط به محدودیت اشكال و زمانهای گذشته و حال افعال بوده خود او رفع كرده است! - اما علت اینكه در اوایل صفویه تركی در آذربایجان قوت گرفت و بیش از پیش تعمیم یافت، همچنانكه مؤلف در صفحه 24مینویسد آمدن ایلات ترك (شیعه قیزیلباش) استاجلو، شاملو، روملو... همراه شاه اسماعیل برای به دست آوردن پیروزی و برپائیدولت صفویه و همچنین مهاجرت اقوام ترك از شرق آسیای صغیر به آذربایجان بود. با وجود این در همان ابتدای حكومت صفویهنیز فارسی زبان رسمی دولت بود و تركی در زمان شاه اسماعیل و طهماسب اول در كنار فارسی مقام دوم را داشت و بعد از روی كارآمدن شاه عباس اول و انتقال پایتخت به اصفهان تركی، به قول مؤلف، بازپس زده شده و كارها از دست خوانین و بیگهای ترك گرفتهو به دست فارسهای شهری سپرده شد. و اما در دوران اخیر «پس از آغاز مشروطه و پیدایش كشورخواهی در ایران» تركی بازپسنرفت زیرا مشروطه نهضت آزادیخواهی بود و برای بریدن زبان مردم برپا نشده بود بلكه بعد از روی كارآمدن رضاشاه و تعطیلمشروطه و ترویج ملیگرائی افراطی فارس، تركی بازپس زده شد! مؤلف در صفحات 26 و 27 میگوید: «باید دانست زبانی كه ما امروز سخن میگوئیم و آنرا فارسی و یا ایرانی مینامیم همان زبانستكه چهار هزار سال پیش از این ایران یا مردم ایر در میهن باستان خود (ایران ویچ) سخن میگفتهاند» بعد بوجود دو زبان شمال وجنوب اعتراف میكند و بعد زبانهای پارس، مد، پارت و پهلوی را یكی میداند و میگوید «این چیزی است كه ما از روی اندیشهدرمییابیم». در زبانشناسی وقتی میتوان دو یا چند زبان را یكی دانست كه لااقل برای هم قابل فهم باشند. ما میدانیم هیچكدام از این زبانها باآنكه مانند دیگر زبانهای اروپائی از گروه هند و اروپائی میباشند برای یكدیگر قابل فهم نیستند. بنابراین نمیتوان آنها را یك زباندانست ولو اینكه ریشه آنها مشترك بوده باشد. مؤلف بارها بجای گویش، نیم زبان و زبان به كار میبرد و همه نیم زبانها را كه از آمیزش زبان بومی و آریائی بوجود آمدهاندشاخههای یك زبان، ایران (فارسی) میانگارد. در صورتیكه این گویشها: آذری، تاتی، هرزنی و سمنانی برای فارسی زبان قابل فهمنیست. بنابراین طبق اصول زبانشناسی نمیتوانند گویش یا لهجهای از آن زبان به حساب آیند. مؤلف اغلب اوقات هویت زبان وگویشها را به قول خودش «به اندیشه درمییابد!» در صورتیكه در زبانشناسی بررسی و مقایسه متون كافی و تدقیق زبانها از نظرفونهتیك (اصوات)، مورفولوژی (اشكال تصریفی) و لغات و ساخت جملهها (نحو) برای تشخیص هویت زبانها و خویشی آنها بایكدیگر ضروری است. مؤلف در صفحة 30 و صفحات قبل دانسته و یا ندانسته فارسی دری را كه از آسیای میانه آمده و بوسیلة غزنویان و سلجوقیان درایران رواج یافته و در آذربایجان فقط زبان دیوان و ادب بوده جایگزین زبان یا نیمزبان آذری مینماید. البته اگر خواننده متوجه نشودو همفكر كسروی هم بوده باشد بسیار خوشآیند مینماید. در صفحه 31 چنین میگوید: «این هم باید گفت كه در زبان كنونی آذربایجان كلمههای بس فراوانی از فارسی به كار میرود و اینهابیگمان بازمانده از آذری است». مؤلف در اینجا نیز فارسی را با آذری مخلوط میكند. كلماتیكه از گویشهای بومی در تركی راه یافته بسیار ناچیز و برای فارسی زبانانهم قابل فهم نیست ولی كلماتیكه از فارسی وارد تركی شده از زبان دولتی و ادبی و نوشتار نفوذ نموده است چه تعداد آنها در شهرهابیشتر و در دهات كمتر و در ایلات كوچنشین به حداقل است. اكثریت این كلمات برای مفاهیم مدنی، فرهنگی، مذهبی و دولتی استكه از زبان دولت و دولتیان و فرهنگ و ادب فارسی وارد زبان تركی شده است همچنانكه كلمات عربی وارد فارسی و تركی گردیدهاست. مؤلف چند دوبیتی را از كتاب سلسلةالنسب بنام شیخ صفی آورده كه بعنوان نمونه یكی را عیناً نقل میكنیم: بشتو برآمریم حاجت روا بور(3)دلم زنده بنام مصطفی بور اهرا دوار بو بور دام بوپار سرهر دو دستم بدامن مرتضی بور(4) این دو بیتیها كه نمونه اخیر آن بیشتر به ملمعات آذری فارسی شبیه است به احتمال زیاد از شیح صفی نیست. زیرا بنوشته خودمؤلف در صفوةالصفا كه نزدیك به زمان شیخ صفی نوشته شده چنین آمده است: «شیخ جز یك مصرع از انشای مباركش معلومنیست». یعنی شعری نسروده است و كتاب سلسلةالنسب صفویه متأخر است. دوم اینكه اگر شیخ برای استاد خود شیخ زاهد گیلانیشعری میسرود منطقاً باید به زبان فارسی كه قابل فهم هر دو بود سروده میشد نه به گویشی آذری اردبیلی كه برای تبریزی هم بهزحمت قابل فهم بوده (صفحه 35 و 36) تا چه رسد برای شیخ زاهد گیلانی. سوم اینكه به گفتة خود كسروی شیخ صفی سنی بوده درصورتیكه دو بیتی بالا نشان میدهد كه سراینده آن شیعه است. مؤلف بعد از دادن نمونهها به تفسیر بعضی اسامی رایج در آذربایجان میپردازد و بقول خودش به اندیشه و گمان برای آنها ریشهیابیمیكند. مثلاً نام شهر باكو را به استناد كتابهای ارمنی باكاوان یا باكوان میخواند و آنرا از تركیب باك و وان میشمارد و باك را به معنیخدا و بزرگ و وان را مانندگان به معنی جا و زمین و یا پیوستگی میگیرد. - باكو و باكی در تركی قدیم (دیوان لغاتالترك محمود كاشغری نوشتة 1072 میلادی) به معنی تپه میباشد و چون باكو كه از طرفمردم «باكی» تلفظ میشود روی تپه ساخته شده به این نام نامیده شده است. باك و باكوس در یونان قدیم نام خدای شراب بوده و باآتشكدة موجود در باكو ارتباطی ندارد. در مورد ارونق و اران نیز كلمه را با چند بار تجزیه و تفسیر جایگاه آریا یا ایرانی میداند. در مورد كلمة اران و ارونق دكتر زهتابیشبستری در مقالهای كه به همین عنوان نوشته و در مجله وارلیق چاپ شده ثابت كرده است كه استنباط كسروی غلط است و ارانكلمه تركی است و جمع (ار) میباشد كه در تركی قدیم به كار میرفته و به معنی گرمسیر است (رجوع شود به مقالة فوقالذكر دكترزهتابی). مؤلف همة این نامها را فارسی میخواند. در صورتیكه اغلب آنها برای فارسی زبان قابل فهم نیست. بعد میگوید اسامی هم قبلاًفارسی بوده كه توسط تركان به تركی ترجمه شده است و مثال میآورد: یالقوز آغاج (آنكه یك درخت دارد)، ایستی بولاغ (گرمخانیچشمه)، سؤگودلو (بیدك: آنكه بید دارد)، قوزلو (جوزدان: آنكه جوز یا گردكان دارد) قبول نظر نویسنده در این مورد نیز كه متكی به اندیشه و گمان ایشان است بسیار مشكل است زیرا چگونه میتوان پذیرفت كه مردمدر قدیم بجای كلمة یالقوز آغاج (آنكه تك درخت دارد) را كه یك جمله است بكار برده باشند. مؤلف در كتاب آذری یا زبان باستان آذربایجان بجای معرفی متون كافی و شرح ویژگیهای زبانی (فونهتیك، مورفولوژی و گرامر،كلمات و نحو زبان) و مقایسه آن با زبانهای آریائی و غیرآریائی بیشتر سعی نموده وجود زبان آذری را ثابت كند. در این راه نیز اصولو روش و ترمینولوژی زبانشناس را بكار نگرفته و گاهگاه دچار لغزش و اشتباه گردیده است. مثلاً آذری را یك زبان معرفی میكند ودر معرفی آن چند جمله و دوبیتی از گویشهای مختلف اردبیلی، خلخالی و هرزنی ارائه میدهد. از نظر زبانشناسی موقعی میتوانلهجهای را زبان نامید كه دارای ادبیات و گرامر و منطقة كاربرد وسیع باشد. آذری كسروی كه فاقد ادبیات و گرامر بوده و در هر شهر ومنطقهای بگونهای دیگر بوده است احتمالاً گویشی از زبانهای آریائی است (نه فارسی زیرا از طرف فارسی زبانان كه قابل فهم نیست.) هر زبان و حتی لهجه و گویشی معمولاً بین 30-40 فونم (واژك، واج یا صدا) دارد كه به صدادار و بیصدا تقسیم میشوند. مؤلف ازتمام فونمها فقط از 6 فونم صحبت میكند: (د، ت، چ، س، ب، پ) كه در آذری به ترتیب به (ر، ز، ج، چ، م، ب) تبدیل میشود. از قواعد دستوری به شرح 5 قاعده بسنده میكند كه در تمام موارد با فارسی متفاوت است و در دو مورد (صفت و موصوف و مضافو مضافالیه) عین تركی است (صفحه 49). در مورد كلمات فقط 26 واژه ارائه میدهد كه از آنها 13 واژه مخصوص آذری است. بعد چند جملة دو بیتی از آذری اردبیلی معرفیمیكند كه خودش هم معنی بعضی از آنها را نمیداند. بعد نمونههائی از گویش خلخالی یا تاتی ارائه میدهد كه به اعتراف خود آنها باگویش طالشی یكی است و با آذری اردبیلی متفاوت است. نمونههای گویش هرزنی هم با دیگران متفاوت است و در آن كلمات تركی نیز دیده میشود و به قول خود مؤلف بیشتر به زبان ارمنینزدیك است - در اینكه در روزگار قدیم گویشهای متعدد و مختلفی در خطه آذربایجان بین مردم متداول بوده شكی نیست. البته اینگویشها از آمیزش گویشهای مهاجرین آریائی و بومیان بوجود آمده ولی بعد از آمدن اقوام ترك بعلت اكثریت قاطع تركان همة اینگویشها در زبان اقوام ترك مستحیل شده فقط در چند نقطه دور افتاده كه آمیزش با ترك زبانان زیاد نبوده به شكل جزیرههای زبانی(تاتی، هرزنی و به قول كسروی آذری) باقی مانده است. آنچه بیشتر مایة تعجب است اینستكه مؤلف كه ادعای تحقیق و زبانشناسی هم دارد اصلاً روش زبانشناسی را بكار نمیبرد و قواعدآنرا رعایت نمیكند و در نتیجهگیری از استدلالات خود مانند یك سیاستمدار حرفهای مغلطه میكند و میخواهد منظور خود را ارائهدهد. مثلاً بعد از آنكه گویشهای مختلف را به نام زبان آذری معرفی میكند آنها را با فارسی یكی میشمارد و نتیجه میگیرد كه تركیزبان میلیونها مردم آذربایجان و ایران «واپس» زده شود، یعنی متروك شود و به جای آن فارسی جایگزین گردد! یعنی زبان میلیونهامردم را باید عوض كرد. چگونه؟ به چه وسیله و روش (كه با اصول آزادی، حقوق بشر و اسلام هم مغایر نباشد) و چرا؟ آیا نمیشودبجای این روشها مانند كشورهای متمدن و آزاد (سویس، بلژیك و كانادا) با اصول انسانی و اسلامی، هم زبان مملكت (فارسی) را یادداد و هم زبان مادری را.
پاورقی:
1- بنابه نوشته موسی كالانكایتو مؤلف آلبانی در قرن ششم میلادی زبان تركی در آلبان (اران) بقدری شایع شده بود كه در سال 520میلادی كشیش مسیحی برای تبلیغ مسیحیت در میان مردم از زبان تركی استفاده میكرد (محمود اسماعیل، آذربایجان تاریخی1992 - باكو). همچنین روایت وهب ابن منبه در كتاب التیجان ابن هشام (چاپ حیدرآباد) چنین است كه روزی معاویه قبل از قشونكشی بهآذربایجان از مشاور خود عبیدبن ساریه پرسید كه آذربایجان چیست، عبید در جواب گفت اینجا از قدیم كشور تركان بود.
2- آباس كاتینا، موسی خُرن. K.Kunik, Melanges Asiatiqils. V 150 ماركوت، ایرانشهر ص 96
3- به تو برآمدیم حاجت روا بود.
4- فردا كه روز محشر است از من سئوال اعمال كنند دست التجای من به دامن حضرت علی مرتضی(ع) باشد.
بؤلوم : مقالات دكتر جواد هیئت (دوكتور هیئتین مقاله لری) یازار : VARLIQ 1 باخیش