ایرانیان مظلوم!
ایرانیان مظلوم!
نویسنده: دكتر جواد هیئت (در پاسخ به مقالهی ایران مظلوم نوشتهی نصرالله پورجوادی)
در شماره پنجم (مرداد و شهریور 1366) نشر دانش مقاله ای تحت عنوان «ایران مظلوم» به قلم آقای نصرالله پورجوادی درباره كتاب سیری در تاریخ زبان و لهجه های تركی تألیف اینجانب نوشته شده كه خواندن آن هر خواننده بی طرفی را دچار بهت و حیرت می سازد و در آخر كار جز تأسف و سرگشتگی چیزی به ارمغان نمی آورد. نویسنده به عنوان اینكه كتاب، تاریخ زبانهای تركی است و ایشان هم نه ترك است و نه زبانشناس اصلاً وارد متن علمی كتاب نمی شود ولی بعضی نكات تاریخی كتاب را مورد محاكمه قرار داده و با نقل قولهای تحریف شده و مخدوش و استنتاجهای مغرضانه و خصمانه مؤلف كتاب را مورد طعن و نفرین قرار می دهد و هر تهمت و افترائی را كه در عالم مسلمانی هیچ كس سزاوار آن نیست نثار مؤلف كتاب می نماید. نویسنده قبل از ورود به مطلب یكی دو خاطره از مسافرت بیست سال قبل خود را به قونیه و حلب و دمشق نقل می كند و در آنجا نیز دچار اشتباه و تضادگوئی می شود. مثلاً مولوی را كه از شش، هفت سالگی از بلخ به قونیه رفته و تا آخر عمر در آنجا زیسته و به تركی هم شعر گفته و فرزندی چون سلطان ولد كه شاعری نامدار به زبان تركی است تربیت كرده است با زبان مردم قونیه بیگانه می خواند (ص 2) و ضمن تعریف داستان جوان سوری تغییر نام استان خوزستان به (عربستان) را با شكست اعراب از اسرائیل همزمان می داند در صورتی كه در جای دیگر می نویسد كه «او را (آن جوان سوری) مقصر نمی دانم، عربستان نامی بود كه كشور سوریه و سایر كشورهای عربی از مدتها قبل بر استان خوزستان نهاده بودند» (ص 3). بعد به دو نشریه ادواری افغانی و دایرة المعارف عراقی اشاره كرده و چنین نتیجه می گیرد: «این تفرقه افكنی ها منحصر به خارج از مرزهای ایران نیست و این فقط دیگران نیستند كه می خواهند ایران را آشفته و قطعه قطعه كنند. امان از دست آشنایان!» (ص 4)
كتاب تاریخ زبان و لهجه های تركی به اعتراف نویسنده در یك سال (دو ماه) دو بار چاپ شده و به قدری مورد استقبال قرار گرفته كه چاپ دوم نیز در مدت كمی نایاب و یا كمیاب شده است. كتاب به زعم نگارنده یك اثر علمی و تحقیقی است و در آن ضمن شرح جریان تكامل و ویژگیهای تاریخی و آثار ادبی یا 13 قرن اخیر زبان تركی، ویژگیهای زبانشناسی 28 لهجه تركی و ادبیات آنها شرح داده شده است، و تا آنجا كه اطلاع دارم نظیر این كتاب نه فقط در ایران و زبان فارسی بلكه در هیچ یك از كشورهای جهان كه در آنها توركولوژی پیشرفت زیادی داشته است نوشته نشده است و به همین مناسبت بعد از بررسی از طرف بزرگمردان دولت به علت پر كردن جای خالی در فرهنگ ایرانی از مؤلف قدردانی شده است. با وجود این نویسنده مقاله «ایران مظلوم» به بهانه ندانستن تركی و زبانشناسی اصلاً وارد مطلب نشده و از كتاب با جملات «به ظاهر كتابی است تحقیقی… كه مؤلف از كتابهای محققان روسی و تحقیقات طرفداران پان تركیسم درباره زبان تركی اقتباس كرده است» یاد نموده است. (ص 4)
این كتاب تنها از كتابهای محققان روسی و تحقیقات طرفداران پان تركیسم! اقتباس نشده بلكه به حكم حدیث نبوی «اُطلب العِلم و لو كان بالصین» و به طوری كه منابع و بیبلیوگرافی آن نشان می دهد بیش از 125 اثر شناخته شده علمی در زبانهای مختلف انگلیسی، فرانسه، آلمانی، روسی، فارسی، عربی، و زبانها و لهجه های مختلف تركی مورد مطالعه و استفاده قرار گرفته است.
نویسنده خیال می كند همه محققین و نویسندگان ترك پان تركیست هستند و به نظر می رسد توركولوژیست (ترك شناس) را با پان تركیست یكی می شمارد! نویسنده با كمال صراحت می گوید: «مطلب سیاسی این كتاب و نیت نویسنده را در یك جمله می توان خلاصه كرد: دولت جمهوری اسلامی باید اجازه دهد در مدارس آذربایجان به جای فارسی به زبان تركی تدریس كنند و كتابهای درسی به زبان تركی نوشته شود. این مطلب را هم نویسنده و هم دوست و همكار او آقای حمید نطقی در تقریظی كه به این كتاب نوشته است به عبارت دیگر صریحاً بیان كرده اند.» (ص 4)
برای آگاهی خوانندگان عزیز آنچه را كه نویسنده مقاله برای اثبات مدعای فوق بعد از حذف بعضی قسمتها و كلمات مهم كتاب به عنوان سند ارائه می دهد عیناً نقل می كنیم: «مردم هر منطقه… باید بتوانند به زبان مادری و محلی خود تحصیل و تدریس كنند، زبان محلی باید در محل رسماً پذیرفته شده باشد» (ص 393). در صورتی كه در كتاب اینجانب اصل متن چنین است: «البته هر كشوری باید یك زبان مشترك داشته باشد. همه افراد آن كشور باید آن زبان را برای تأمین ارتباط عمومی بیاموزند ولی مردم هر منطقه هم بتوانند به زبان مادری و محلی خود تحصیل و تدریس كنند.» از پاراگراف فوق قسمت اوّل و كلمه (هم) را حذف كرده تا معنی جمله را بدان گونه كه می خواهد جلوه دهد. مطلب از این به بعد هم مخدوش و مجهول است. بعد از قول خودش و وكالت از تفرقه افكنان! پاسخ می دهد «ظلمی» كه به مردم ایران شده است همه به دست فارسها بوده است. بعد می گوید بر اثر همین ستم ملی و سیاست غلط فارسیان بود كه «مردم از نخستین حقوق انسانی یعنی تعلیم و تعلم و تكلم و تحریر به زبان مادری محروم ماندند» (ص 261 كتاب). در صورتی كه در كتاب چنین آمده «این افكار محال برای گردانندگان رژیم (پهلوی) خیالی خوش و برای مردم ستمدیده و عقب مانده و فقیر ایران مصیبتی بزرگ بود كه در این مختصر قابل شرح و توجیه نیست. به هر حال مردم از نخستین حقوق انسانی یعنی تعلیم و تعلم و تكلم و تحریر به زبان مادری محروم ماندند.» (ص 261). بعد از قول خودش می افزاید: با سرنگونی این رژیم ستمگر دیگر دلیلی ندارد كه همه اقوام مختلف ایرانی زیر یوغ زبان فارسی بمانند و از نخستین حق انسانی خود محروم بمانند. اقوام مختلف ایرانی به خصوص تركها «برای ایران قربانی داده و حق ایرانی بودن (كذا) را به دست آورده اند و باید همه آنها حقوق مساوی داشته باشند» (ص 2-291) بعد باز از قول خودش چنین می گوید: چه دلیلی دارد كه بچه های ترك آذربایجان در مدرسه به زبان فردوسی، نظامی، عطار و شمس تبریزی و سعدی و حافظ و خواجه نصیر تحصیل كنند. تحمیل زبان فارسی به تركان بی احترامی به مذهب و زبان ایشان است.
در كتاب اینجانب در صفحه 3-392 به جای مطلب فوق عیناً چنین آمده است: «باز بر این زبان مردم مناطق مختلف ایران هر چه باشد وطنشان ایران و همه آنها مسلمانند و ایرانی. ایرانی بودن به نژاد و زبان بستگی ندارد وگرنه سادات و تركمنها و ترك زبانان و عرب زبانان ایرانی محسوب نمی شدند. كشور ما كه در چهارراه حوادث تاریخ واقع شده و محل تاخت و تاز و هجوم و مهاجرتهای بزرگ تاریخی قرار گرفته البته باید چهره ای با این مشخصات داشته باشد و اقوام مختلف با زبانها و شیوه های مختلف در آن باشند. این واقعیت را بپذیریم كه ملت ما از اقوام مختلف و مردمانی با زبانها و گویشهای مختلف تشكیل شده و همه آنها در طول تاریخ ایرانی شده و برای ایران قربانی داده و حق ایرانی بودن را به دست آورده اند و باید همه آنها حقوق مساوی داشته باشند و خصوصیات مذهبی و زبانی و فرهنگیشان محترم شناخته شود.»
نگارنده مقاله باز از قول خودش چنین می نویسد: از همه اینها گذشته فارسی آموختن تركها در مدارس یك عمل ضد اسلامی است. اگر رژیم پهلوی مرتكب این جنایت شد معذور بود چون میانه ای با اسلام نداشت ولی رژیم جمهوری اسلامی چرا باید زبان امام خمینی – مدظله – را به همه ایرانیان تحمیل كند. (ص 6).
گذشته از احساس توطئه پرونده سازی كه سیاق كلام نویسنده مقاله (خدا كند به غلط) به خواننده القا می كند باید بگویم كه در این كتاب چنین كلماتی اصلاً و ابداً بر قلم اینجانب جاری نشده است بلكه به طوری كه در بالا نقل شد قبل از تدریس زبان مادری و محلی لزوم داشتن زبان مشترك ملی و به كار گرفتن فارسی را در تمام ایران تأكید نموده و این عقیده را به اتكای ماده پانزده قانون اساسی جمهوری اسلامی اظهار نموده ام.
نویسنده مقاله گوشه ای از تاریخ زبان تركی آذری را كه مربوط به سال 1324 و روی كار آمدن فرقه دموكرات آذربایجان است به عنوان خواب خوش! اینجانب نقل قول می كند و می نویسد: در آن موقع بر خلاف نوشته كتاب، زبان تركی به موازات زبان فارسی نبوده بلكه به استناد نوشته های احمد شفائی «دموكراتها حتی اجازه نمی دادند احدی در دولت و پادگانها به زبان فارسی تكلم كند».
نویسنده مقاله توجه نداشته است كه من تاریخ زبان و لهجه های تركی را نوشته ام و به حكم اصول پژوهش علمی و امانتداری ناگزیر بودم عین وقایع تاریخی را بدون حب و بغض و تحریف نقل قول نمایم. در اینجا مطلب بر سر آن نیست كه در آن دوران اجرای برنامه ها چگونه بوده و شهادت این و آن تا چه درجه می تواند عینی تلقی شود. مسئله در اینجاست كه در آن وقت اجرای اینگونه طرحها در دست حكومت مركزی تهران نبوده است و البته قیاس طرز اجرای دولت جمهوری اسلامی با حكومت محلی آن زمان لااقل منصفانه نیست.
اما در دوران سلسله پهلوی كه ایشان، شاید ناخواسته، از آن دفاع می كنند چون نسبتاً جوان هستند شاید اطلاع ندارند كه مستوفی استاندار رضاشاه در آذربایجان مرتكب توهینهایی شده است كه از یادآوری آن بهتر است اجتناب كرد و محسنی رئیس فرهنگ وقت هم پا به پای اربابش دستورهائی داده بود كه هر آدم باوجدانی از تذكر آن غرق عرق شرم می گردد و ذوقی خلف او نیز به كسانی كه به زبان مادری خود حرف می زدند نوعی باج و خراج بست.
در زمان شاه سابق نیز كه غربزدگی به حد اعلا رسیده بود به طوری كه بیش از 50 درصد نام مغازه های تهران نامهای فرنگی داشت چاپ یك صفحه نوحه تركی هم ممنوع بود و اگر در كتابی یك كلمه تركی دیده می شد از طرف اعمال سانسور پهلوی قبل از حذف آن اجازه چاپ داده نمی شد.
رژیم پهلوی با ترك و تركی بیش از كمونیسم و شوروی دشمنی داشت و برای همین بود كه كتابهای تركی را كه یك كلمه بر علیه مصالح و مقدسات ایران در آنها نبود آتش زد ولی نشریات كمونیستی حزب توده را كه به فارسی منتشر می شد در همان موقع آزاد گذاشته بود.
نویسنده مقاله ضمن نقل گوشه ای از آخر پاراگراف صفحه 241 كتاب می گوید: نویسنده وقتی از قول امیر علیشیر نوائی نقل می كند كه نثر تركی توانائی «بیان اندیشه و مفاهیم و موضوعات مختلف علمی و فلسفی و اجتماعی» را دارد بلافاصله می افزاید: «در آذربایجان شمالی (!) بعد از الحاق به روسیه فرهنگهای جدیدی نوشته شده است» (ص 241). و این جمله دقیقاً قبله كسانی را كه می خواهند زبان تركی را به مدارس آذربایجان بیاورند نشان می دهد (ص 9)، بعد هم جملاتی كه بیشتر به ناسزاگوئی و تهمت و افترا شبیه است پشت سر هم قطار كرده و زبان تركی را وسیله اظهار ایدئولوژی های كمونیستی و پان تركیسم می شمارد و برای اثبات مدعای خود از به كار بردن زیاد كلمه (خلق) در كتاب مدد می جوید!
نویسنده متأسفانه به علت نداشتن زبان تركی و عدم اطلاع از ادبیات آن متوجه نیست كه زبان تركی آذری بر خلاف تصور ایشان تنها وسیله اظهار ایدئولوژی های كمونیستی و پان تركیسم نبوده بلكه زبان اكثریت قاطع تركان شیعه و وسیله بیان عقاید تشیع بوده و می باشد. به طوری كه بهترین اشعار مذهبی و نوحه سرائیها درباره شهدای كربلا چه در گذشته و چه در دوران معاصر با این زبان سروده شده است.
نویسنده با این تمهیدات و تحریفات و استنتاجهای غلط می خواهد اینجانب را در یكجا هم پان تركیست و هم كسی كه قبله اش آن سوی ارس می باشد معرفی نماید! در ضمن در صفحه 10 نشریه مرا یقیناً یك ایرانی مسلمان می خواند!
نویسنده در آنجا كه می گوید من یك ایرانی مسلمان هستم به خطا نرفته است ولی به همان علت مسلمان بودن قبله من هرگز آن سوی ارس نبوده و نمی توانست باشد، لكن با كمال خلوص اعتراف می كنم كه من آن سوی ارس را هم تا «دربند» گوشه ای از خاك ایران می دانم كه روسها به زور از مام وطن ما جدا كرده اند و مردم آذربایجان شمالی را هم مانند خاقانی شیروانی و نظامی گنجه ای ایرانی می شمارم. اما درباره پان تركیسم به نظر می رسد ایشان هم مانند سایر همفكرانشان معنی این كلمه و یا اصطلاح سیاسی را به روشنی نمی دانند و تصور می كنند هر كسی زبان تركی را ولو زبان مادری اش باشد دوست بدارد و یا با ادبیات و تاریخ آن آشنایی پیدا كند پان تركیست است! ایشان پان توركیست را با توركولوژیست (ترك شناس) یكی می داند و این صحیح نیست. پان تركیسم ایدئولوژیكی است كه خواستار تشكیل دولت واحد از كلیه تركان جهان است. یك نفر پان توركیست معتقد است كه باید قدرتهائی چون شوروی و چین كمونیست و اغلب كشورهای خاورمیانه تجزیه شوند و تركهای مقیم این كشورها از شرق سیبری تا اروپای مركزی تحت لوای یك قدرت سیاسی دولت واحدی تشكیل دهند. البته این ایدئولوژی مغزهای خیالباف است و حتی در تركیه نیز مخالف با قانون اساسی و غیر قانونی است و جز مشتی نژادپرست متعصب طرفداری ندارد ولی آنچه مسلم و آشكار است تضادی است كه بین پان توركیسم و كمونیسم و رژیم شوروی موجود است. طرفداران این دو مسلك سیاسی دشمن سرسخت یكدیگرند. من نمی دانم نویسنده چگ.نه این تضاد را حل كرده است؟
نویسنده از تأثیر كتاب اینجانب و «یكصد و هفتاد» كتاب دیگر تركی كه در دوره جمهوری اسلامی نوشته شده به وحشت افتاده و می گوید: «خوانندگان این كتابها فقط جوانان پرشور و تاریخ نخوانده آذربایجانی نیستند، بلكه تلقینات ایشان در بعضی از مسئولان حكومت جمهوری اسلامی كه غالباً از مردم آذربایجانند آثاری گذاشته است و این به راستی خوفناك است». (ص 7).
جای تأسف است كه كسانی بدین گونه قربانی توهمات خویش می شوند و با آوردن صغری و كبری های من درآوردی و نقل قولهای آنچنانی خویشتن را به راستی دچار خوف می سازند و آنچه را نشانه سرسبزی، قدرت و اتحاد حقیقی ایران است علامت نفاق و تفرقه می انگارند و معتقد می شوند كه باید همچنان به سیاست دیرین و غلط گذشته (این بار زیر لفافه های دیگر) ادامه داد، ستم فرهنگی را به جای الفت و همدلی گذاشت و به جای خانواده های متفق و واحد بار دیگر از ما ایرانیان مظلوم برادران دشمن ساخت. باید گفت «همان مسئولان حكومت جمهوری اسلامی كه غالباً از مردم آذربایجانند» به همین علت یعنی آذربایجانی بودن درد بهتر و عمیقتر از نویسندگانی كه «تركی نمی دانند» درك كرده اند و داروی آن را نیز خوشبختانه در اجرای اصل 15 قانون اساسی یافته اند.
در خاتمه از خداوند توفیق همه ایرانیان و عزت و سعادت ایران عزیز را مسئلت می نمایم.
وفا كنیم و ملامت كشیم و خوش باشیم كه در طریقت ما كافریست رنجیدن
دكتر جواد هیئت
________________
به نقل از مجله نشر دانش سال هفتم، شماره ششم، مهر و آبان 1366
یئنیدن عرصهیه گتیرن: آیدین سردارینیا
بؤلوم : مقالات دكتر جواد هیئت (دوكتور هیئتین مقاله لری) یازار : VARLIQ 1 باخیش